سفارش تبلیغ
صبا ویژن
































رنج زمانه

شوق پرواز دارد این روزها دلم

و چه شهرآشوب شده است

و مدام بهانه می گیرد

و من هی برایش قصه می بافم

که تو خواهی آمد

با صدایی که به گوش زمان و زمانه می رسد

با پرچمی افراشته که دیدگان همه خواهد دیدش

دل بی چاره ام هر شب

به امید آمدنت تا به سحر چشم به راه است

اما من

می دانم که همین شوق کفایت نیست پرواز را

و برای پرنده شدن باید از دل برون ریخت ترس ها را

و شست دست از هر چه غیر اوست

اما همین نیز کافی نیست

برای پریدن باید بال های قوی داشت

باید بتوان جست از دست کرکس ها

و بتوانی بروی تا به ره دور و دراز

البته بی خستگی و نق نق و هق هق

شاید اکنون بتوانی بدوی تا ته کوچه ی شک

و بگویی با همه کس

من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق....

 


نوشته شده در دوشنبه 89/9/8ساعت 9:14 صبح توسط هستی نظرات ( ) |


Design By : Pichak