سفارش تبلیغ
صبا ویژن
































رنج زمانه

یک زمانی انگیزه هایم برای نوشتن و به قولی آگاهی رسانی زیاد بود

اما نمی دانم چرا هر روز که می گذرد نوشتن برایم سخت تر می شود شاید هم من دیگر لیاقت ندارم 

گویی واژه ها نیز در پی یک رهرو ثابت قدم اند

 رهرویی که شبهاتش را در ابتدای راه کشته است و با دلی صاف و اندیشه ای استوار قدم در راه نهاده

نه من که هنوز در کار خویش مانده ام و سر در گم حجاب های ظاهر دل در گرو دوست سپرده ام

هر چند که من با حجاب های خویش دل در گرو دوست سپرده ام اما

این را خوب می دانم که او هرگز مرا اینگونه نمی بیند

چرا که همیشه گرمای دستان پر مهرش را با عمق جان احساس می کنم

و صدای قدم هایش را که در این تاریکی خورشیدها همراهی ام می کند

او مهربان تر از آن است که مرا در این هیاهوی رفتن ها تنها بگذارد

و من به خود می بالم که او را همیشه دارم

الیس الله بکاف عبده...

 

 

 


نوشته شده در شنبه 89/8/1ساعت 12:54 عصر توسط هستی نظرات ( ) |


Design By : Pichak